استقبال و ورود به ماه محرم
اشعـار سرخ دلـشکـنـش را بیاورید دمنـوحههای سیـنهزنش را بـیاورید دارد صدای قـافـله از دور میرسد اسـفـنـد وقـت آمـدنـش را بـیـاوریـد بعد از کـتـیـبههای حـسیـنیه زودتر سیـنـیِ چـای ریخـتـنـش را بیاورید دادم لباس مشکی خود را به مادرم آری بـسـاط دوخـتـنـش را بیـاورید دلشورههای خـواهر او بیـشتر شده اسـبـاب غـمنـداشـتـنـش را بیـاورید سر نیزههای کوفه صدا می زدند تو را: «ما تشنهایم؛ پس بدنش را بیاورید» دارد به قـتلگاه چه نزدیک می شود زینب؛ رباب، پیـرهـنش را بیاورید حالا رسیده عصر دهم، گفت خواهرش: امـوال غـارتـیِ تـنـش را بـیـاوریـد |